از داروخانه راهم را به سمت رودخانه میکشم. پیادهروهای شمسآبادی را دوست دارم اگر مطب دکترها را میشد ازش حذف کرد. ساختمانهای بلند و سردرهای پر از مستطیلهای سفیدِ توخالی که یک لامپ روشن نگهشان داشته است. عباسآباد را هم
باغجنت

از داروخانه راهم را به سمت رودخانه میکشم. پیادهروهای شمسآبادی را دوست دارم اگر مطب دکترها را میشد ازش حذف کرد. ساختمانهای بلند و سردرهای پر از مستطیلهای سفیدِ توخالی که یک لامپ روشن نگهشان داشته است. عباسآباد را هم
چهار پنج ساله بودم. یک شب که خانه پدربزرگم خوابیده بودیم با یک جیغ بنفش از خواب پریدم و همه زا به راه شدند. صدایی شبیه جاروبرقی شنیده بودم که میخواست من را بخورد. مامانجون همان طور که برایم آب