چهار پنج ساله بودم. یک شب که خانه پدربزرگم خوابیده بودیم با یک جیغ بنفش از خواب پریدم و همه زا به راه شدند. صدایی شبیه جاروبرقی شنیده بودم که میخواست من را بخورد. مامانجون همان طور که برایم آب
حج خُرناس

چهار پنج ساله بودم. یک شب که خانه پدربزرگم خوابیده بودیم با یک جیغ بنفش از خواب پریدم و همه زا به راه شدند. صدایی شبیه جاروبرقی شنیده بودم که میخواست من را بخورد. مامانجون همان طور که برایم آب