
تجسم کن تو کارمندی هستی که از کارت راضی نیستی و کمپانیای وجود دارد که از بین لیست افرادی که احساس میکنند استعدادهایشان در شغلشان هدر رفته قرعه کشی میکند و یک کارت بانکی با اعتبار نامحدود به او میدهند. تو برنده میشوی اما تنها حق داری در راهاندازی شغل مورد علاقهات از آن کارت استفاده کنی.
بیشترین درصد رضایت شغلی متعلق به منظقهی اسکاندیناوی ست که نزدیک به 40 درصد گفته شده اما در کشور ما این آمارحدود 17 درصد است. یعنی بیشتر از نصف مردم جهان از کار یا موقعیتی که در آن حضور دارند ناراضیاند.
اولین کار این است که موجودی کارت بانکی را چک کنی. وقتی کلمهی نامحدود را جلوی موجودی حساب میبینی مطمئن میشوی که میتوانی از شغل قبلیات استعفا بدهی. میدانی قرار نیست دوباره به آن کار برگردی. حتی ممکن است مثل شخصیت اصلی فیلم باشگاه مشت زنی انتقام این همه سال کار در اداره را از رئیست بگیری. اما بعد از خوابیدن این قیل و قالها میبینی آنقدرها هم کار راحتی نیست. میتوانی یک لیست تهیه کنی از شغلهایی که دوست داری. بعد با وسواس بشینی جدول خوبیها و بدیها برایشان رسم کنی. اینجاست که آدم را ترس برمیدارد که کدام را واقعا دوست دارد و کدام را فقط فکر می کرده دوست داشتهاست. اما جالب توجه این است که عموما لیست شغلها آنقدر از شغل قبلی دور است که آه از نهاد آدم بلند میشود. مثلا کسی که کارمند ادارهی بیمه هست ولی خودش عاشق کار در سیرک و آکروبات است. یا معلمی که آرزوی کار در آتشنشانی را دارد. وقتی پای محدودیتها را از ماجرا ببریم انتخابهای ما بلند پروازانه و نامحدود میشودند و از زندگی نزیستهی ما برمیخیزند. حالا شما تصور کنید که شغل مورد نظرتان را پیدا کردید آیا میتوان به راحتی شیرجه زد در دنیای ناشناختهها. اینجا ست که انتخاب سخت میشود.
بین دو شغل می مانی؛ نقاش و شناگر. در بچگی همه از نقاشیهایت تعریف میکردند و مامانت چند بار لپات را کشیده و گفته نقاش کوچولوی من. چند بار در نوجوانی هم مربی شنایت گفته بود استعداد داری، ادامه بده. پس احتمال داشتن استعداد در هر دو مساوی و نامشخص است. برای محک زدن خودت باید برای هر کدام سالها آموزش ببینی و تمرین کنی تا عیارت مشخص شود. البته اگر به خاطر سنات برای قهرمان شنا شدن دیر نشدهباشد. اما اگر یکی را انتخاب کردی و بعد از چند سال به همین پله رسیدی چی؟
گاهی عمر هزینهای ست که در نظر نمیگیریم و فکر میکنیم مشکلمان با پول حل میشود. اما اصلیترین مشکل ما این است که نمیدانیم چه میخواهیم چون در واقع نمیدانیم چه کسی هستیم.
این دوره چه کمکهایی به ما میکند؟
کمک به درآمد بیشتر
اکثر ما از شغل خود ناراضی هستیم و عدم رضایت از کار راندمان را کاهش میدهد . همیشه آدمهایی که درآمد بالایی دارند عاشق کارشان هستند و از آن لذت میبرند. اما چه کسانی از شغلشان لذت میبرند؟ وقتی کاری با تواناییها و روحیات انسان در هماهنگی باشد باعث میشود تا با آن کار ارتباط برقرار کند. این شرط لازم است اما کافی نیست. چیزی باعث لذت میشود که معنایی به زندگی بخشد، ارزشی فراتر از پول و موقعیت اجتماعی و پیدا کردن این ارزش درونی تنها با شناخت خود کشف میشود. کسانی که به شناخت درستی از خود میرسند از مسیری که در آن قدم برمیدارند مطمئن هستند اما به این معنا نیست که مسیر برایشان بدون ابهام یا واضح است تنها راه و جاده باهاشان در هماهنگی ست و تمام چالشها و ناملایمتهایش را به جان میخرند چرا که احساس ارزشمندی از آن دریافت میکنند. آدمها ثروتمند هیچ وقت به دنبال پول نیستند آنها به موفق شدن اعتیاد دارند و تنها ارزش تولیدیشان است که خماری شکست را برایشان قابل تحمل میکند. در این محصول قرار است برای کشف و شناخت خود با هم سفر کنیم تا هر کس منزلگاهها و مسیر پیش روی خود را پیدا کند. تنها لازم است کمی از منظقه ی امن خود پا بیرون بگذارید.
جلوگیری از تلف شدن وقت و عمر
همهی ما جملهی «تو فقط یک بار به دنیا میای» را شنیدهایم اما آیا واقعا درکش کردیم. با شنیدن این جمله ممکن است کمی متاثر شوید اما اگر هوشیار باشیم این جمله مثل یک تلنگر عمل میکند که ما را به خود میآورد. بیایید زندگی خود را بازبینی کنیم زندگی ما از چه چیزهایی تشکیل شده؟ شغل، خانواده، روابط دوستانه و… . چقدر زمان برای تجربههای جدید در نطر گرفتهاید؟ تا به حال شده بگویید از لحاط روحی نیاز دارم به سفر بروم و بعدش به سفر رفته باشید؟ چقدر نیازهای روحی و روانی خود را به رسمیت می شناسید. همهی ما دارای یک ذهن برتر هستیم که خیلی بهتر از خودمان نیازهای ما را می شناسد. فقط کافی ست صداها و هیاهوهای بیرونی را بخوابانیم تا صدای درونمان را بشنویم. کسانی که در برابر شنیدن این صدا مقاومت میکنند در پیری تبدیل به آدمهای پر حسرتی میشوند که معتقدند عمرشان را تلف کردهاند. اگر با افراد بالای شصت سال حرف بزنید یکی از توصیههایشان این است که از زندگی لذت ببرید و با کارهای بیهوده عمر خود را تلف نکنید. بعضی وقت ها ما برای لذت بردن از زندگی به مُسکنهایی مثل شبکههای اجتماعی و معاشرتهای سطحی رو می آوریم و با شلوغ کردن بی خود وقتی برای خودمان نگه نمیداریم. وقتی آخر ماه یا آخر سال برنامهی زندگیمان را بررسی میکنیم میبینیم خستهایم و انگار یک ماه یا یک سال دیگرمان بدون هیچ تجربهی جدیدی طی کردیم. وقتی جنبههای مختلف زندگی را بشناسی میتوانی جوری زندگی کنی که هر روز برایت متفاوت باشد و به جای درجا زدن رشد را تجربه کنی.
کمک به کاهش هزینهها و صرفه جویی و پس انداز
آدمها برای پیدا کردن شغل و مسیر زندگیشان هزینههای زیادی مثل عمر و هزینهی تحصیل را صرف میکنند. اما در کشورهایی که سیستم آموزشی منسجم و کارآمدی ندارند هزینههای بیشتری به افراد تحمیل میشود. وقتی تکلیف آدم با خودش روشن نباشد مجبور است به واسطهی تجربه کارهای مختلف را امتحان کند اما این تجربهها گاهی خیلی گران تمام میشوند. مثلا فرض کنید کسی که ترس از ارتفاع دارد اما در جوانی شغل خلبانی را انتخاب میکند او نمی تواند از پس دورههای خلبانی بر بیاید اگر هم خلبان شود هیچ وقت نمیتواند یک خلبان عالی شود. خیلی از ما در میانسالی قرار داریم اما هنوز از تجربههای نیمه تماممان در کارها حرف میزنیم. دختری که در نوجوانی عاشق نقاشی بوده اما بعد از رفتن به دانشگاه آن را رها میکند و مهندس میشود. او هیچ وقت نمیتواند بفهمد نقاش بهتری میشده یا مهندس موفقتری. وقتی ما شناخت درست از خود داشته باشیم انتخابهای درستتر و کم هزینهتری هم خواهیم داشت.
کار کمتر نتایج بهتر
تا به حال خواستید در یک کنسرو را با چاقو باز کنید؟
اگر تلفات ندهید غیر ممکن نیست و با زحمت زیاد باز میشود. حالا همین کار را وقتی با در باز کن انجام میدهیم با صرف نصف همان انرژی به سرعت در باز میشود. این معجزهی ابزارهاست که همهی کارها را راحتتر میکنند.
ما برای حل مسئلههای زندگی هم نیاز به ابزار داریم ابزاری که به ما کمک کند خودمان را بشناسیم تا از قابلیتهایمان بهترین استفاده کنیم. هر کدام از ما منحصر به فردیم و در یک یا چند کار کم نطیر هستیم پس اگر تواناییهای خود را پیدا کنیم مثل چاقویی که به زور میخواهد در کنسرو را باز کند خمیده و مستهلک نمیشویم. پیدا کردن جای درست هم حس ارزشمندی ایجاد میکند و هم بدون فشار اضافی ما را به نتایج فوقالعاده میرساند. یکی از ابزارهای خودشناسی و تشخیص نقاط قوت، شناسایی انرژیهای روانمان که در این کلاس به آن میپردازیم.
کم کردن دردهای روحی و روانی
انسان از زمانی که شروع به شناخت دنیای پیرامون خود میکند به دنبال کشف هویت و جایگاهش در جهان است. بسیاری از دردهای روحی ما به همین سردرگمی باز میگردد و پس از مدتی احساس پوچی میکنیم. تا زمانی که ما احساس ارزشمندی خود را از درون دریافت نکنیم خود را برای زندگی کافی نمیدانیم و برای دریافت این ارزشمندی دست به کارهایی میزنیم که به روانمان آسیب وارد میکند. مثلاً ما برای دریافت ارزشمندی از پدر و مادرمان سالها خلاف میل خودمان به کاری که آنها را خوشحال میکند ادامه میدهیم در حالی که برایمان زجرآور است. یا برای راضی کردن همسرمان بخشی از وجود خود را دور میاندازیم و در میانسالگی درد امانمان را میبرد. اما دیگر چه چیزی از خودمان به یاد داریم تا از آن محافظت کنیم. خود واقعی ما چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی آن را میآزارد؟ تا وقتی ویژگیهای ذاتی خود را نشناسی و نپذیریم مدام به دنبال معیارهای بیرونی برای کافی بودن هستیم در حالی که همهی ما سرشار از پتانسیلهایی هستیم که برای بهترین شدن کافیست. این 25 دقیق شاید مرهمی بر زخمهای روانت باشد.
جسم راحت لذت بیشتر
این روزها کلمهی مولتی تسک زیاد به گوشمان میرسد. میگویند نیروی کار خوب باید همه کار بلد باشد. بر اساس این دیدگاه ما تا آخر عمر باید مهارتهایی را کسب کنیم که انرژی زیادی از ما میگیرد و با شناخت سطحی از مهارتها نمیتوانیم در آنها بهترین باشیم. اما اگر ما فقط یک کار را بهتر از دیگران انجام دهیم چی؟ آن وقت تقاضا برای ما بیشتر نیست؟ کسانی که نبوغ خود را کشف میکنند بدون اینکه فشاری بر خود وارد کنند کارشان را با لذت انجام میدهند. اگر از آنها در مورد سختی کارشان بپرسی میگویند مثل تفریح است برایشان و دوست ندارند کارشان تمام شود. ما فکر میکنیم کار هر چقدر سنگین و سخت نتیجه بهتر است در صورتی که اگر از کارت لذت نمی بری و جسم و روحت در عذاب است مطمئن باش جای اشتباهی ایستادی. شاید موقعیت خوبی باشد اما تو آنجا اشتباهی هستی. لذت بردن امری درونی ست اما بخش بیرونی آن قابل چشم پوشی نیست. «احساس لذت درونی هستند» گاهی جملهایست برای توجیه جای اشتباه و ترس از پذیرفتن واقعیت وضعیتمان است.
تبدیل شدن به فردی تحسین برانگیز
ایلان ماسک در هفته بین 80 تا 100 ساعت کار میکند خیلی از ما با نصف این ساعت کاری احساس رضایت نداریم و مدام غر میزنیم که از کار که هیچ از زندگی خستهایم. این خستگی کاملا طبیعی ست مثل این میماند که ما به یک فیل بگوییم زمین را بکند. فیل بسیار قوی ست اما پاهایش برای کندن گودال روی زمین آفریده نشدهاست. در مقابل یک موش صحرایی مثل آب خوردن با آن جُثهی کوچکش زمین را حفر میکند. فیل هم بعد از مدتها آموزش شاید بتواند زمین را بکند اما قطعا باید انرژی زیادی را صرف کند تا مخالف فیل بودنش حرکت کند.
گاهی ما انرژی زیادی برای یک کار صرف میکنیم درصورتی که اگر انرژی را در کار هماهنگ با خودمان خرج کرده بودیم نتیجه دهها برابر بهتر و تحسین برانگیزتر میشد. چیزی که امثال ایلان ماسک را خستگی ناپذیر و تحسین برانگیز میکند این است که ماموریت خود را در این دنیا پیدا کردهاند و از کار خود لذت میبرند. در این کلاس از مسیری خواهم گفت که روی زندگی ما چراغقوی میاندازد تا راه را بهتر بشناسیم.